* برخی مصادیق فساد فیالارض
فساد فی الارض مظاهر بسیار زیادی دارد. فرض کنید در امور اقتصادی کسانی که پول دارند و میبینند
زمینه آماده است، اقدام به خرید اجناسی به قصد احتکار میکنند که از مصادیق مفسدین فیالارض
شمرده میشوند یا مثلاً کسانی که زمین و طلا و سکه میخرند و با قیمتهای چند برابر
میفروشند و نمیگذارند که فقرا و کسانی که زندگی و درآمد متوسطی دارند، راحت زندگی کنند و
توان خریدداشته باشند.
همچنین اگر یک روحانی سخنی بگوید که در دلهای مردم شک و تردید ایجاد شود و روحانیت و علما زیر
سؤال بروند، از مصادیق این آیه شریفه است، گاهی فکر میکردم چرا بعضی بزرگان علما وجوهاتشان
را در بازار پیش بازاری متدین میگذاشتند و به آنها حواله میدادند، چرا این کار را میکردند؟ بعد
متوجه شدم که نکتهاش این است که میخواهند شبههای برای مردم ایجاد نشود که این آقا پولها را
چه کار میکند، مرحوم آیتالله خوانساری اینگونه بودند.
* نکته سنجی علما
بعضی از علما را سراغ دارم که وقتی حضرت امام(ره) روی مبانی و فتاوای خودشان یک جهانی را
قائل بودند و عمل میکردند، درس مرتبط با این مبانی و فتاوا را تعطیل کردند یکی از این بزرگواران به
بنده گفتند که وجه تعطیل کردن درس این بود که نکند نظر من از نظر علمی در این بحث به جایی
برسد که اگر منتشر شود که مثلاً آیتالله فلان فتوا را داده است، موجب تضعیف حضرت امام(ره) شود.
* جمله پرمغز حضرت امام(ره) بعد از رحلت آیتالله العظمی بروجردی
بعد از فوت آیتالله العظمی بروجردی به خیلیها حالت یأس دست داده بود که حوزه از بین میرود،
در مجلسی که علما جمع بودند، حضرت امام جملهای فرموده بودند که این جمله خیلی جمله
پرمغزی است. ایشان فرموده بودند که تمام آن قدرت آقای بروجردی الان هست، منتها آن موقع
در یک نفر متجلی شده بود و الان در بین ماهاست. اگر ما با هم باشیم. همه آن قدرت هست و
هیچ فرقی نمیکند، علتش هم این است که مردم خدا را میخواهند، اسلام را میخواهند،
اهل بیت را میخواهند و
ما را هم یا نائب یا مبلغ و مروج ایشان میدانند؛ پس همان علاقهمندی و همان قدرت و همه
آنها هست و وجود دارد، اگر ما با هم باشیم.
یادم هست وقتی حضرت امام(ره) از زندان آزاد شدند، جلوس کردند. ایشان یکی از علمایی بودند
که از اسم و رسم و ریاست و همه این امور پرهیز میکردند، اما وقتی ملاحظه کردند که باید
برای اسلام و برای حوزه و و روحانیت در مقابل طاغوت قدرتی نشان داده شود، کارهایی
انجام دادند که از آنها تنفر و تدفیع داشتند.
نکتهای که ما باید از این آیه مبارکه و این موعظه حسنه فرا بگیریم، همین است که واقعاً
در سلوک شخصیمان و امثال اینها مواظب این جهات باشیم.
* ضرورت تلبس و مواظبت برای طلاب
همین جا عرض میکنم که بالاخره طلبه باید معمم شود و بنده قبول ندارم کسی طلبه باشد
و معمم نشود. حالا تا مدتی عیبی ندارد، ولی بالاخره باید معمم شد و این معمم شدن هم
خیلی مهم است. شواهدی است که حضرت بقیهالله این را میخواهند و میپسندند. یکی
از همان عدهای که جناب آیتالله مصباح اینها را برای تحصیل اموری به کانادا فرستادند، در
بحث ما میآمد و با ما آشنا بود. ایشان خیلی جوان خوبی بود. یک بار حضرت را خواب دیدم
که فرمودند فلانی معمم شده است. من خبر نداشتم که او معمم شده است بعد هم به
ایشان گفتم این عمامه گذاشتن شما یا خیلی با اخلاص بوده یا بجا بوده که حضرت فرمودند
فلانی معمم شده است.
وقتی که طلبه معمم شد، مردم خیلی روی او حساب باز میکنند، باید توجه داشت که عزت
و احترام و نفوذ کلمه روحانیت،یکی مربوط به فرد و یکی مربوط به جمع است. لذا باید مواظب
برخی سلوکها و رفتارها باشیم که سبب نشود وقار و ابهت و متانت و ادب روحانیت از بین
برود. مردم همیشه و در همه زمانها پشتیبانی خود را از روحانیت داشتهاند.
* حکایتی از آیتالله خرازی
آیتالله خرازی نقل میکردند که پدرم سیدمهدی خرازی وقتی دیدند که مرحوم آیتالله حاج آقا
حسین قمی در اعتراض به مسأله کشف حجاب از مشهد به تهران آمدند و در حرم حضرت
عبدالعظیم حسنی تحصن کردند، به ذهن ایشان آمد که به تجار و بازاریهای تهران پیشنهاد
کنند، برای اینکه دولت خیال نکند که این سید محترم و این عالم بزرگ که آمده است، پشتیبانی
ندارد، برای این کار عدهای از شما بیایید و ماشینهایتان را در جایی که ایشان هستند، پارک کنید
و وقتی خواستید منزل بروید، از اینجا سوار ماشینهایتان بشوید و برگردید، این کار در ذهنش آمد
و تصمیم گرفت که پیش یکی از تجار به نام آقای محمود کاشانی برود و به ایشان بگوید.
صبح میرود درب خانه آقای کاشانی، که این پیشنهاد را که به ذهنش آمده، به ایشان بگوید.
ایشان درب و میگوید قبل از اینکه حرفی بزنی، به شما بگویم مادرم خواب حضرت بقیةالله را دیده
است که فرمودهاند: به پسرت محمود کاشانی بگو که آن پیشنهادی که سیدمهدی خرازی میخواهد
بیاید به شما بدهد، قبول کن! حالا که شما آمدی، فهمیدم همین است.
* مردم فطرتشان الهی است
این سلوک مردم حجت را بین ما و خدای متعال برای ما تمام کرده است، این جور که الان مردم
یک روحانی را میبینید چطور احترام میکنند، اینها برای چیست؟ اینها برای شخص نیست،
بلکه برای اسلام و اهل بیت است. باید بدانیم مردم فطرتشان الهی است و اگر ما خوب و
درست عمل کنیم و با تقوا و الهی باشیم، این علاقهمندیها و اقتدارها هست و میتوان با
آن مقاصد اسلام را پیش برد.
بنده یک وقتی به نانوایی رفته بودم که نان بخرم، شخصی که نان میفروخت با یک نفر
حرفش شد. حالا من هم ایستاده بودم و میخواستم نان بگیرم. این آقای نانوایی آمد
دست زد به لباس من و گفت به این لباس پیغمبر قسم، مردم این جور حساب میکنند.
ما باید اینها را حفظ کنیم، اینها امانت الهی هستند و باید بدانیم که ما خودمان چیزی نیستیم.
* وجهه روحانیت از بین نرود
* وجهه روحانیت از بین نرود
این حمامی که در گذرخان قم هست، در زمانهای سابق طلاب اینجا حمام میرفتند و خیل شلوغ
میشد و یک حالاتی گاهی اتفاق میافتاد که یکی دیگری را کیسه میکشید و دیگری او را صابون
میزد. ابوی ما نقل میکردند که مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری یک بار در درس فرموده بودند
که اینها را مراعات کنید که وجهه روحانیت از بین نرود و زشت نباشد. اینها همان سرمایههای
مهمی است که متأسفانه گاهی ما به آن توجه نداریم. نحوه لباس پوشیدن، نحوه عمامه گذاشتن
و نحوه اصلاح موی سر نباید به گونهای باشد که ابهت و متانت یک روحانی را از بین ببرد؛ حتی
گاهی رفتن در برخی از مجالس، واقعاً خجالتآور است. اینها همه پیش خدای متعال جواب
میخواهد و احتیاط هم گاهی لازم است.
در زمانهای سابق وردیهای حرم حضرت امام رضا(ع) مخلوط بود و زن و مرد جدا نبودند، مرحوم
حاج آقا حسین قمی به متولی آستانه مقدسه گفته بود که این چه وضعی است. متولی جواب
ایشان را میدهد که آقا اینجا دیگه کسی توی این فکرها نیست، ایشان فرموده بودند خودم
در حالی که یک پیرمرد هستم، همین امروز جایی گیر کرده بودم و داشت یک جوری میشد.
این جوری شدن خلاف نیست،
اما باید از اینها پرهیز کرد.
* امانت الهی
احترام و جایگاهی که روحانیت در بین مردم دارد، به سبب انتساب به اسلام و اولیای اسلام است و
لذا این یک امانت الهی است. اگر کاری کنیم که باعث شود ذهن مردم مشوش شود و یا تردید و
شبهه ایجاد شود، همه اینها از مصادیق فساد فیالارض است. این فساد مثل فساد اقتصادی
نیست، بلکه به مراتب بدتر است.
در ذیل آیه شریفه مورد بحث، در تفسیر کنزالدقائق روایتی ذکر شده است که فرازهایی از آن را
عرض میکنم:
«قال الصادق فساد الظاهر من فساد الباطن و من اصلح سریرته اصلح الله علانیته و من خاف الله
فى السر لهم یهتک ستره فى العلانیه و اعظم الفساد ان یرضى العبد بالغفلة عن الله و هذا الفساد
یتولد من طول الامل و الحرص و الکبر».
اگر انسان در سلوک، رفتار، گفتار و موضعگیریهایش دچار فساد ظاهری شود، همه اینها از یک
فساد درونی نشأت میگیرد؛ یا ایمان ضعیف است یا یک شهواتی بر انسان غلبه کرده است.
اینها نکات خیلی مهمی است که در روایت توضیح داده شده است.
«من اصلح سریرته اصلح الله علانیته»، اگر کسی باطن خودش را اصلاح کند، خدای متعال
ظاهر او را اصلاح میکند.
یعنی این دومی جزای اولی است. گاهی ممکن است که انسان توجه به یک سری ظواهری
نداشته باشد، خدای متعال حفظ میکند. گاهی انسان از یک سری ظواهر غفلت دارد، اما اگر
باطن را اصلاح کردیم، خدا آن ظواهر را اصلاح میفرماید.
«من خاف الله فى السر لهم یهتک ستره فى العلانیه»، در خلوتها که هیچ کس جز این فرد و
خدایش نیست و هیچ کس جز او ندارد، در آنجا باید ترس از خدای متعال داشت که البته خیلی
برای انسان پیش میآید که کسی خبر ندارد. مثلاً کسی که محل وجوهات مردم است حالا یک
عالمی است و یا مجتهد است و یا وکیل است و یا هر چه، هم خبر ندارد که این پول را کجا خرج
میکند و کسی هم سؤال نمیکند. اینجا خدا ترسی میخواهد.
* ماجرای کیسههای مملو از پول و فروش گلیم شیخ انصاری
مرحوم آقا سیداسحاق فاطمی قمی – جدّ همین تکیهایهایی که قم هستند – حکایاتی را
بیواسطه از مرحوم شیخ انصاری نقل کرده است. ایشان میگوید روزی خدمت شیخ انصاری
نشسته بودم. شیخ نوکری داشت به نام حاج ملّا که وارد اتاق شد با شیخ نجوایی کرد و رفت پایین اتاق، گلیمی را که بود، جمع کرد و برد. در حالی که درگاه بزرگی در اتاق شیخ بود که کیسههای مملو از
پول روی هم در آن درگاه چیده بود؛ گویا پول هند بود. از این منظره تعجب کردم و کمی بعد بیرون آمدم.
همان روز یا بعداً در صحن مطهر، حاج ملا را دیدم و از ایشان سؤال کردم که قضیه شیخ چه بود؟ به
شیخ چه عرض کردی؟ گلیم را کجا بردی؟ از جواب امتناع کرد و گفت من محرم اسرار شیخ هستم؛
سزاوار نیست اسرار ایشان را به کسی بگویم. میگوید دست از ایشان برنداشتم و قسمش دادم به امیرالمؤمنین(ع) گفت: حال که قسمم دادی، میگویم. نانوایی که برای منزل شیخ از او نان میآوردیم،
به من گفت: به شیخ عرض کنید مقداری سرمایهام ضعیف شده، محتاج به کمک هستم؛
چنانچه ممکن است جناب شیخ کمکی به سرمایه من بکند. خواستهاش را به شیخ رساندم و
شیخ انصاری فرمود: فعلاً پول ندارم؛ آن گلیم را ببرید بفروشید و من عمل کردم، حالا اگر مرحوم
شیخ از وجوهات برمیداشت و میداد، کسی متوجه نمیشد، اما ایشان کسی است که «خافالله فی السر» است.
انسان گاهی حرفهایی را در مورد اشخاصی میداند و موقعیتهایی پیش میآید که اگر آن
حرفها را بزند، خیلی منفعت ظاهری نصیبش میشود، ولی از خدا میترسد و سر مردم را
فاش نمیکند. نتیجه این کار چیست؟ «لم یهتک ستره فی العلانیه» خداوند عیبهای این شخص
را میپوشاند و از هتک حرمت او جلوگیری میکند در ادامه روایت فرمودهاند: «و اعظم الفساد ان
یرضى العبد
بالغفلة عن الله»، بالاترین فساد برای انسان این است که آدم راضی باشد که خداوند غافل است و
برایش مهم نباشد.
اگر کسی به غفلت از خدا راضی نیست، مقدماتی دارد و مقدماتش این است که کاری کند که
این غفلتها دامنگیرش نشود. بزرگترین فساد این است که انسان راضی باشد که لحظات و
ساعاتی و حتی روزها و هفتهها و ماههایی بر او بگذرد و غافل باشد، به حسب این نقل فرمودند:
«و هذا الفساد یتولد من طول الأمل و الحرص و الکبر»
حالا این چرا اعظم فساد است؟ چون مادر و منشأ و اساس خیلی از فسادهای دیگر است.
خدای متعال إنشاءالله به همه ما توفیق تحلی به صفات پسندیده و تخلی از صفات ناپسند را
عنایت بفرماید.
منابع:خیمه گاه فاطمیون؛ پربازديدترين وبلاگ
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :